منشی آموزشگاه از تعجب داشت شاخ در می آورد..
دیشب در آموزشگاه بین دو تا کلاسم که وقت استراحتم بود و خسته هم بودم.
منشی آموزشگاه یه شیرینی خونگی آورد و تعارف من کرد که بخور، من واقعا سیر بودم و گفتم میل ندارم و نمی خورم، خانم منشی گفت: خونگی هست و شیرین نیست، فکر می کرد من به خاطر رژیم نمی خورم.
گفتم نه بحث شیرینی نیست و من اصلا میل ندارم و سیرم و بنده خدا تعجب کرد و گفت: وااا مگه یه دونه شیرینی دیگه گرسنگی یا میل می خواد ؟؟؟؟!!؟
من خندیدم و هیچ چی نگفتم و خدا رو شکر کردم چقدر من هوشیارم، ولی بقیه افراد از هوشیاری لازم برخوردار نیستند و یه آفرین هم به ناخودآگاهم گفتم و شب هم در دفترم تاییدش کردم و شکرگزاری انجام دادم.
راهنمای کاربران
A.JMethod در شبکه های اجتماعی
ما را دنبال کنید ....